به نام خدا
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زمانیکه یهودیان بنی قریظه را محاصره کرد.
گفتند ابو لبابه را نزد ما بفرست تا در کارمان با او مشورت کنیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ای ابو لبابه نزد هم پیمانان و دوستانت برو.
پس او نزد آنان رفت.
یهودیان به ابو لبابه گفتند چه صلاح میدانی آیا به حکم محمد تن در دهیم؟
ابو لبابه گفت بله تن در دهید و بدانید تصمیم او در مورد شما قتل است و با دست به حلقومش اشاره کرد.
سپس بخاطر اینکه دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را راهنمایی کرده بود پشیمان شد
و گفت به خدا و فرستاده اش خیانت کردم
و از قلعه آنان بیرون آمد و به سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برنگشت
و به مسجد رفت و طنابی به گردنش بست
و آن سر آنرا به ستونی که ستون توبه نامیده می شد بست
این ستون همانطور که در تصویر مشاهده می کنید در شهر مدینه و در مسجد النبی است
و گفت این طناب را باز نمی کنم تا اینکه بمیرم یا خدا مرا ببخشاید
این خبر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید
آنگاه فرمود اگر نزد ما می آمد البته برای او از درگاه خداوند آمرزش می طلبیدیم
ولی چون به درگاه پروردگارش رفته خدا نسبت به او سزاوار تر است.
و ابو لبابه روزها را روزه می گرفت و شب هنگام کمی غذا می خورد در حدی که او را نگه دارد
و دخترش برای او غذا می آورد و هنگام قضاء حاجت او را باز می کرد.
پس از مدتی وقتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه ام سلمه بود
آیه ای نازل شد که مضمون آن این بود که خداوند سبحان توبه ابو لبابه را پذیرفته است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمودند:
خدا توبه ابولبابه را پذیرفت. پس ام سلمه گفت
ای رسول خدا آیا به او خبر دهم که توبه اش پذیرفته شده؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند حتما این کار را انجام بده
آنگاه ام سلمه سرش را از اتاق بیرون آورد
و گفت ای ابو لبابه بشارت باد بر تو که خدا توبه تو را پذیرفت
پس ابولبابه خدا را شکر کرد پس مسلمانان هجوم آوردند که او را باز کنند
ولی ابو لبابه گفت مرا باز نکنید
سوگند به خدا که فقط پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) مرا باز کند
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند
ای ابو لبابه خداوند توبه تو را پذیرفت به گونه ای که گویا امروز از مادر متولد شده ای
پس کافی است و لازم نیست این کار را ادامه دهی پس ابو لبابه به فرستاده خدا (صلی الله علیه و آله) گفت ای رسول خدا آیا همه مالم را صدقه بدهم
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند نه ابو لبابه
گفت دو سوم مالم را صدقه بدهم؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند نه
او گفت نصف مالم راصدقه بدهم ؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند نه
باز گفت یک سوم مالم را صدقه بدهم ؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند بله
بعد خداوند سبحان این آیات را نازل کرد
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً- عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ {102}
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً- تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ- إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ {103} أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ {104}
و دیگرانی هستند که به گناهان خود اعتراف کرده و کار شایسته را با کاری دیگر که بد است درآمیخته اند.
امید است خدا توبه آنان را بپذیرد، که خدا آمرزنده مهربان است.
از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان سازی،
و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است، و خدا شنوای داناست.
آیا ندانسته اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را می گیرد، و خداست که خود توبهپذیر مهربان است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَوْلُهُ { وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ } (سورة توبة: 9،آیة 102 )
نَزَلَتْ فِی أَبِی لُبَابَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُنْذِرِ
وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و اله) لَمَّا حَاصَرَ بَنِی قُرَیْظَةَ
قَالُوا لَهُ ابْعَثْ إِلَیْنَا أَبَا لُبَابَةَ نَسْتَشِیرُهُ فِی أَمْرِنَا،
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله
یَا أَبَا لُبَابَةَ ائْتِ حُلَفَاءَکَ وَ مَوَالِیَکَ فَأَتَاهُمْ
فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا لُبَابَةَ مَا تَرَی؟ نَنْزِلُ عَلَی حُکْمِ مُحَمَّدٍ؟
فَقَالَ انْزِلُوا وَ اعْلَمُوا أَنَّ حُکْمَهُ فِیکُمْ هُوَ الذَّبْحُ وَ أَشَارَ إِلَی حَلْقِهِ
ثُمَّ نَدِمَ عَلَی ذَلِکَ، فَقَالَ خُنْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
وَ نَزَلَ مِنْ حِصْنِهِمْ وَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و اله
وَ مَرَّ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ شَدَّ فِی عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ شَدَّهُ إِلَی الْأُسْطُوَانَةِ الَّتِی تُسَمَّی أُسْطُوَانَةَ التَّوْبَةِ
وَ قَالَ لَا أَحُلُّهُ حَتَّی أَمُوتَ أَوْ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَیَّ،
فَبَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و اله فَقَالَ أَمَا لَوْ أَتَانَا لَاسْتَغْفَرْنَا اللَّهَ لَهُ،
فَأَمَّا إِذَا قَصَدَ إِلَی رَبِّهِ فَاللَّهُ أَوْلَی بِهِ،
وَ کَانَ أَبُو لُبَابَةَ یَصُومُ النَّهَارَ وَ یَأْکُلُ بِاللَّیْلِ مَا یُمْسِکُ بِهِ رَمَقَهُ
فَکَانَتْ ابْنَتُهُ تَأْتِیهِ بِعَشَائِهِ وَ تَحُلُّهُ عِنْدَ قَضَاءِ الْحَاجَةِ
فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ
نَزَلَتْ تَوْبَتُهُ فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ، قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَی أَبِی لُبَابَةَ،
فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَأُوذِنُهُ بِذَلِکَ فَقَالَ لَتَفْعَلِنَّ،
فَأَخْرَجَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْحُجْرَةِ،
فَقَالَتْ یَا أَبَا لُبَابَةَ أَبْشِرْ لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکَ،
فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَوَثَبَ الْمُسْلِمُونَ لِیَحُلُّوهُ
فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی یَحُلَّنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله
فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله
فَقَالَ یَا أَبَا لُبَابَةَ قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکَ تَوْبَةً لَوْ وُلِدْتَ مِنْ أُمِّکَ یَوْمَکَ هَذَا لَکَفَاکَ،
فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَأَتَصَدَّقُ بِمَالِی کُلِّهِ قَالَ لَا
قَالَ فَبِثُلُثَیْهِ قَالَ لَا
قَالَ فَبِنِصْفِهِ قَالَ لَا
قَالَ فَبِثُلُثِهِ قَالَ نَعَمْ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ
خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً-
عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ {102}
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً- تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها
وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ- إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ
وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ {103}
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ {104}
(سورة توبة: 9،آیة 102 )
و دیگرانی هستند که به گناهان خود اعتراف کرده
و کار شایسته را با [کاری] دیگر که بد است درآمیختهاند.
امید است خدا توبه آنان را بپذیرد، که خدا آمرزنده مهربان است.
____________________________________
تفسیر القمی، ج1، ص: 304