ای نام تو بهترین سر آغاز           بی نام تو نامه کی کنم باز

اگر کسی به شما دست نیاز دراز کنه شما چکار می کنید؟ 
فکر می کنید اگر کسی از امام صادق (علیه السلام) تقاضایی داشت، امام چکار می کردند؟ مشکلش را حل می کردند یا می گفتند: 
«به من ارتباطی ندارد من کاره ای نیستم این مشکل خودته» 
این جمله‌ها را در شبانه روز زیاد می‌شنویم. 
حالا می خواهیم ببینیم امام صادق 
(علیه السلام) چگونه بر خورد می‌کردند. 
به این داستان توجه کنید: 
نجاشى یکى از ایرانیان ثروتمند بود و فرماندارى اهواز و فارس را به عهده داشت. 
مردى از آن ناحیه خدمت حضرت صادق (علیه السّلام) رسید و عرض کرد: 
من مالیاتى به نجاشى بدهکارم او مردى شیعه و ارادتمند به شما است 
اگر صلاح بدانىد نامه‏اى بر او بنویسىد.
امام صادق 
(علیه السّلام) نامه‏ اى نوشتند:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم سرّ اخاک یسرک اللَّه:

برادرت را خشنود کن تا خدا تو را خشنود کند.
وقتى وارد آن محل شد پیش فرماندار رفت 
صبر کرد تا خلوت شد بعد نامه را باو داده گفت: 
این نامه ی حضرت صادق 
(علیه السّلام)است. 
نجاشى نامه را بوسید و بر روى چشم گذاشت. 
گفت: چه حاجت دارى؟ گفت: مالیاتى بدهکارم پرسید چقدر است؟ 
گفت: ده هزار درهم. کاتب خود را خواست و گفت: 
مالیات امسالش را از طرف من ادا کنید و همچنین برای سال آینده اش و به او گفت: خوشحال شدى؟ گفت: آرى. فدایت شوم.
فرماندار دستور داد چند اسب سوارى و غلام و کنیزى به او دادند و یک صندوق لباس، 
هر کدام را که می داد می گفت: شادمانت کردم؟ در جواب می گفت: بلى فدایت شوم 
هر چه او جواب می داد بلى باز بیشتر می داد تا تمام شد. 
گفت: فرش‏ همین اطاق را که نشسته بودیم و در روى آن نامه ی حضرت صادق 
(علیه السّلام) را بمن دادى بردار ببرمال تو باشد. 
بعد از این اگر احتیاجى داشتى به من خبر بده. قبول کرد و رفت.
بعد از مدتى خدمت حضرت صادق 
(علیه السّلام) رسید 
و جریان را به طور تفصیل شرح داد. 
امام 
(علیه السّلام) از کار او شاد شدند. 
آن مرد عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه مثل اینکه کار او شما را هم خرسند کرد. 
فرمود: آرى به خدا قسم خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز خرسند نمود.
نکات منبرستانی
1. اگر کاری از دستمان بر می آید برای دیگران انجام دهیم و بی تفاوت نباشیم.
2. در سختیها و مشکلاتمان به امام پناه ببریم مانند آن مرد اهوازی که به امام زمانش پناه برد به وجود قدسی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) پناه ببریم.
متن عربی روایتی که در سخنرانی آمده

کَانَ النَّجَاشِیُ‏ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهَاقِینِ (1) عَامِلًا عَلَی الْأَهْوَازِ وَ فَارِسَ 
فَقَالَ بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ 
(علیه السلام) إِنَّ فِی دِیوَانِ النَّجَاشِیِّ عَلَیَّ خَرَاجاً وَ هُوَ مُؤْمِنٌ یَدِینُ بِطَاعَتِکَ 
فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَکْتُبَ لِی إِلَیْهِ کِتَاباً 
قَالَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سُرَّ أَخَاکَ یَسُرَّکَ اللَّهُ 
قَالَ فَلَمَّا وَرَدَ الْکِتَابُ عَلَیْهِ دَخَلَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَجْلِسِهِ 
فَلَمَّا خَلَا نَاوَلَهُ الْکِتَابَ 
وَ قَالَ هَذَا کِتَابُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَی عَیْنَیْهِ 
وَ قَالَ لَهُ مَا حَاجَتُکَ قَالَ خَرَاجٌ عَلَیَّ فِی دِیوَانِکَ فَقَالَ لَهُ وَ کَمْ هُوَ قَالَ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ 
فَدَعَا کَاتِبَهُ وَ أَمَرَهُ بِأَدَائِهَا عَنْهُ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْهَا وَ أَمَرَ أَنْ یُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ 
ثُمَّ قَالَ لَهُ سَرَرْتُکَ فَقَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ 
ثُمَّ أَمَرَ لَهُ بِمَرْکَبٍ وَ جَارِیَةٍ وَ غُلَامٍ وَ أَمَرَ لَهُ بِتَخْتِ ثِیَابٍ‏ 
فِی کُلِّ ذَلِکَ یَقُولُ لَهُ هَلْ سَرَرْتُکَ فَیَقُولُ نَعَمْ جُعِلْتُ‏ فِدَاکَ فَکُلَّمَا قَالَ نَعَمْ زَادَهُ حَتَّی فَرَغَ‏ 
ثُمَّ قَالَ لَهُ احْمِلْ فُرُشَ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی کُنْتُ جَالِساً فِیهِ حِینَ دَفَعْتَ إِلَیَّ کِتَابَ مَوْلَایَ الَّذِی نَاوَلْتَنِی فِیهِ وَ ارْفَعْ إِلَیَّ حَوَائِجَکَ 
قَالَ فَفَعَلَ وَ خَرَجَ الرَّجُلُ فَصَارَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) بَعْدَ ذَلِکَ فَحَدَّثَهُ الرَّجُلُ بِالْحَدِیثِ عَلَی جِهَتِهِ 
فَجَعَلَ یُسَرُّ بِمَا فَعَلَ 
فَقَالَ الرَّجُلُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کَأَنَّهُ قَدْ سَرَّکَ مَا فَعَلَ بِی 
فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَرَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ(2)

__________________________________________

1. دهقان: معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است. 
2. اصول کافی جلد 2 صفحه 190