به نام خدا
احنف بن قیس مى گوید: روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و
شیرین پیش من آوردند که تعجّب کردم آنگاه طعام دیگرى آوردند که آنرا نشناختم .
پرسیدم : این چه طعامى است ؟ معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ،
آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریخته اند.
علّت گریه ات چیست ؟ گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ،
وقت طعام رسید فرمود : میهمان من باش . آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم : در این سفره چیست ؟ فرمود: آرد جو ( سویق شعیر ) گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند
یا نمى خواهید کسى از آن بخورد ؟ فـرمـود: نـه ، هـیـچ کدام از اینها نیست ، بلکه مى ترسم
حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.
گفتم : یا امیرالمؤ منین مگر این کار حرام است ؟ حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود:
(نه ، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان
فقرا نگردد).هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک ، سفره امیرالمؤ منین نیز
مانند ماست مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد کـردى کـه فـضـیـلت او قابل انکار نیست .