به نام خدا

پس از آنکه بریر برگشت امام (علیه السلام) سوار بر اسب،

در برابر سپاه عمر سعد ایستاد قرآنى باز کرد و بر سر گرفت و گفت:

اى مردم! میان ما و شما قرآن کتاب خدا و قانون جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، حکم باشد.

سپس از آنها گواهى خواست که آیا مى‏‌دانند او فرزند پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) است

و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره او و برادرش چه گفته است؟

و آیا می‌دانند شمشیرى که در دست دارد و زرهى که پوشیده است،

و عمامه‏اى که بر سر نهاده است،

شمشیر و زره و عمامه پیغمبرند؟

پس از آنکه همه او را تصدیق کردند و اقرار نمودند

آنگاه از آنها پرسید: با این وصف، پس چرا تصمیم گرفته‏اید خون مرا بریزید؟

در جواب امام (علیه السلام) گفتند:

چون امیر عبیدالله زیاد دستور داده، اطاعت او بر ما واجب است!

امام (علیه السلام) در برابر این طرز تفکر و بى شخصیتى آنان فرمود: 

تباً لکم ایتها الجماعه و ترحاً... 

اى مردم! ننگ و ذلت و حزن و اندوه بر شما باد، 

حین استصرحتمونا و الهین 

که با شوق فراوان ما را به یارى خود خواندید، 

فاصرحناکم موجفین 

و آنگاه که به فریاد شما رسیده و با سرعت به سوى شما شتافتم 

سللتم علینا سیفاً لنا فى ایمانکم 

شمشیرهائى را که از خود ما و در دست شما بود بر ضد ما بکار گرفتید. 

و حششتم علینا ناراً اقتدحناها على عدونا و عدوکم 

و آتش جنگى را که علیه دشمن مشترکمان تهیه دیده بودیم بر ضرر ما شعله ور ساختید. 

فاسبحتم الباً لأعدائکم على اولیائکم 

پشتیبان دشمنان و ضد دوستانتان شدید، 

بغیر عدل أفشوه فیکم، و لا امل اصبح لکم فیهم 

بدون اینکه عدل و دادى را به نفع شما اجرا کرده باشند

و یا امید خیرى در آنها وجود داشته باشد.

لکم الویلات 

وای ها بر شما، 

ترکتمونا و السیف مشیم، و الجاش طامن و الرأى لما یستحصف 

روى از ما برتافتید در حالیکه هنوز شمشیرها در غلاف،

و دلها آرام، و عقیده‏ها دست نخورده بود. 

و لکن استرعم علینا کطیره الدباء 

مانند پور ملخ از هر طرف بسوى ما روى آوردید 

و تداعیتم الینا کتهافت الغراش ثم نقضتوموها 

و همچون پروانه از اطراف ما فرو ریختند

و پیمانتان را شکستید، 

فقبحاً لکم رویتان سیاه باد، 

یا عبید ایعه و شذاذ الاحزاب 

اى بى شخصیتها، و اى ته ماندگان احزاب فاسد، 

و نبذه الکتاب،

و محر فى الکلم که قرآن را پشت سرانداخته

و آنرا تحریف کرده‏ اید، 

و عصبه الاثم و نفثه الشیطان و اى گروه جنایتکاران که از دماغ شیطان فرو افتاده ‏اید، 

و خاموش کنندگان سنت پیغمبرید. 

ویحکم أهولاء تعضدون و عنا تتخاذلون؟ 

واى بر شما! چگونه این زنا زادگان را حمایت مى‏ کنید و ما را تنها مى ‏گذارید؟ 

اجل و الله الغدر فیکم قدیم 

آرى به خدا سوگند غدر و نیرنگ از صفات دیرینه شما است 

و شجت علیه اصولکم 

که نیاکان شما بر آن استوار بودند 

و تأزرت فروعکم 

و شاخه‏ هاى شما آن را به ارث برده‏ اند 

فکنتم أخبث ثمر شجى للناظر و اکله للغاصب 

شما مانند خبیث‏ترین میوه درختى هستید که در گلوى باغبان بیچاره‏ اش گیر کند،

ولى در کام رباینده ستمگرش شیرین و گوارا باشد.

الا و ان الدعى بن الدعى قد رکزنیین اثنتین، بین السله و الذله آگاه باشید،

این زنا زاده فرزند زنا زاده (ابن زیاد)

مرا بین دو چیز قرار داده است:

بین شمشیر و ذلت، 

و هیهات منا الذله و هیهات که ما به زیر بار ذلت، 

و هیهات منا الذله و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم، 

یأتى الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون 

زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از آن ابا دارند، 

و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه، و نفوس ابیه من ان نؤثر طاعه اللثام على مصارع الکرام 

و دامنهاى پاک و پاکیزه مادران،

و مغزهاى با غیرت

و نفوس ابیه و با شرافت پدران اجازه نمیدهند

که ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه بزرگان و رادمردان ترجیح دهیم. 

الا و انى زاحف بهذه ایسره على قله العدد و خذلان الناصر 

آگاه باشید من با همین گروه بظاهر اندک و با همین کمى افراد،

و با پشت کردن یارى دهندگان آماده جهادم.

آنگاه اشعار فروه بن مسیک مرادى را خواند:

پس از قرائت اشعار فرمود:

اما والله لا تلثون بعدها الا کریث ما یرکب الفرس،

حتى تدور بکم دور الرحى

آگاه باشید به خدا قسم بعد از این جنگ دوامى نخواهید آورد

مگر به اندازه‏اى که سوارکار بر اسب خویش سوار شود

و شما را به دور آسیاب حوادث بچرخاند،

و مانند مدار سنگ آسیاب نا آرامتان بگذارد. 

عهد عهده الى ابى جدى رسول الله 

آنچه را که گفتم برنامه ‏اى است

که پدرم از جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گرفته

و به من سپرده؛ 

فأجمعوا امرکم و شرکاءکم ثم لا یکن امرکم علیکم غمه

ثم اقضوا الى و لا تنظرون.

انى توکلت على الله ربى وربکم ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها

ان ربى على صراط مستقیم 

اگر امر برایتان روشن شد و شبهه ‏اى برایتان باقى نماند

شما و همفکرانتان دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را درباره من اجر کنید،

و مهلتم ندهید، من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل مى‏ کنم،

هیچ جنبنده ‏اى نیست جز اینکه در دست قدرت اوست،

پروردگار من بر صراط مستقیم است.

سپس دستهاى خود را به سوى آسمان بلند کرد

و سپاه عمر را با این عبارت نفرین فرمود:

اللهم احبس عنهم قطر السماء

و أبعث علیهم سنین کسنى یوسف 

خداوندا قطرات باران رحمت خود را از آنان قطع بفرما

و سالهاى (خشک و قحطى) مانند سالهاى زمان حضرت یوسف را بر آنان بفرست.

و سلط علیهم غلام ثقیف، یسقیهم کأسا مصبره 

خداوندا! غلام ثقفى را بر آنان مسلط کن

تا با کاسه تلخ مجازات سیرابشان نماید. 

فأنهم کذبونا و خذلونا 

زیرا اینان ما را تکذیب کردند

و در برابر دشمن ما را تنها گذاشتند.

و انت ربنا علیک توکلنا و الیک المصیر 

و توئى پروردگار ما، بتو توکل کرده‏ ایم

و برگشت همه به سوى تو است.

و الله لا یدع احدا منهم الا انتقم لى منه قتله بقتله،

و ضربه بضربه و انه لینتصر لى و لاهل بیتى و اشیاعى 

و خداوند احدى از آنان را بدون مجازات نگذارد

مگر این که در برابر هر قتلى از ما به قتلشان برساند،

و در مقابل هر ضربه‏ اى که به ما زدند

ضربه‏اى به آنان وارد نماید،

و از آنان انتقام من و اهل بیت و پیروانم را بگیرد.

خطبة الحسین الثانیة

ثمّ إنّ الحسین (ع) رکب فرسه ، وأخذ مصحفاً و نشره على رأسه ،

و وقف بإزاء القوم

و قال : «یا قوم ، إنّ بینی و بینکم کتاب الله و سنّة جدّی رسول الله (ص)».

ثمّ استشهدهم عن نفسه المقدّسة

و ما علیه من سیف النّبی (ص) و لامته و عمامته

فأجأبوه بالتصدیق.

فسألهم عمّا أخذهم على قتله؟

قالوا : طاعةً للأمیر عبید الله بن زیاد ،

فقال (علیه السّلام) :

«تبّاً لکم أیّتها الجماعة و ترحاً ،

أحین استصرختمونا والهین فأصرخناکم موجفین ،

سللتم علینا سیفاً لنا فی أیمانکم

و حششتم علینا ناراً اقتدحناها على عدوّنا و عدوّکم ،

فأصبحتم إلباً لأعدائکم على أولیائکم ،

بغیر عدل أفشوه فیکم و لا أمل أصبح لکم فیهم.

فهلاّ ـ لکم الویلات! ـ

ترکتمونا و السّیف مشیم و الجأش طامن

و الرأی لَما یستحصف ،

ولکنْ أسرعتم إلیها کطیرة الدبا

و تداعیتم علیها کتهافت الفراش ،

ثمّ نقضتموها ، فسحقاً لکم یا عبید الأمة

و شذاذ الأحزاب

و نبذة الکتاب

و محرّفی الکلِم

و عصبة الإثم

و نفثة الشیطان

و مطفئیّ السّنَن!

ویحکم أهؤلاء تعضدون و عنّا تتخاذلون!

أجل والله غدر فیکم قدیم

و شجت علیه اُصولکم

و تأزّرت فروعکم فکنتم أخبث ثمرة ،

شجى للناظر و أکلة للغاصب!

ألا و إنّ الدّعیّ بن الدعیّ قد رکز بین اثنتَین؛

بین السّلة و الذلّة ،

و هیهات منّا الذلّة ،

یأبی الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و اُنوف حمیّة و نفوس أبیّة ،

من أن نؤثر طاعة اللئام من مصارع الکرام ،

ألا وإنّی زاحف بهذه الاُسرة على قلّة العدد و خذلان النّاصر».

ثمّ أنشد أبیات فروة بن مُسیک المرادی.

فإن نهزم فهزّامون قدماً

وإن نهْزَم فغیر مُهزَّمینا

وما أن طبنا جبن ولکن

منایانا و دولة آخرینا

فقل للشامتین بنا أفیقوا

سیلقى الشامتون کما لقینا

إذا مات الموت رفَّع عن اُناس

بکلکله أناخ بآخرینا

أما والله ، لا تلبثون بعدها إلاّ کریثما یرکب الفرس ،

حتّى تدور بکم دور الرحى

و تقلق بکم قلق المحور ،

عهدٌ عَهَده إلیَّ أبی عن جدّی رسول الله ،

فاجمعوا أمرکم وشرکاءکم ،

ثمّ لا یکن أمرکم علیکم غمّة ثمّ اقضوا إلیَّ و لا تنظرون ،

إنّی توکّلت على الله ربّی و ربّکم ،

ما من دابّة إلاّ هو آخذ بناصیتها إنّ ربّی على صراط المستقیم».

ثمّ رفع یدَیه نحو السّماء

وقال : «اللهمّ ، احبس عنهم قطر السّماء ،

و ابعث علیهم سنین کسنیّ یوسف ،

و سلّط علیهم غلام ثقیف یسقیهم کأساً مصبرة ،

فإنّهم کذبونا و خذلونا ،

و أنت ربّنا علیک توکّلنا وإلیک المصیر .

و الله لا یدع أحداً منهم إلاّ انتقم لی منه ،

قتلةً بقتلة

و ضربةً بضربة ،

و إنّه لینتصر لی و لأهل بیتی وأشیاعی».