به نام خالق هستی
هشام بن حکم و ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود:
مردى در قدیم الأیّام دنیا را از راه حلال طلب کرد به دست نیاورد و نتوانست بدان برسد،
و از راه حرام طلب کرد باز نتوانست بدست آورد،
پس شیطان نزد او آمده گفت:
اى مرد تو دنیا را از راه حلال خواستى بدست نیاوردى،
از راه حرام کوشش نمودى بدست آرى موفّق نگشتى،
اکنون تو را به کارى راهنمایی کنم که دنیا به تو رو آورد و ثروتى زیاد به دست آورى و هم طرفدارانت فراوان شوند؟
مرد گفت: آرى، شیطان گفت یک دین جدید بساز و مردم را بدان دعوت کن
مرد سخن شیطان را به کار بست و مردم از وى پذیرفتند و گرد او جمع شدند و اطاعتش نمودند،
و از این راه ثروتى بدست آورد و دنیایش آباد شد،
سپس با خود اندیشید،
و گفت: این چه عمل زشتى بود که انجام دادم، دین اختراع کردم و مردم را بدین دروغین خواندم
و گمان نمى کنم توبه ام پذیرفته شود
مگر آنکه بروم و هر کس را که دعوت کردم و او پذیرفته از آن دین دروغین بازگردانم،
پس شروع کرد و نزد پیروان خود آمد. و مى گفت:
آنچه من شما را بدان خواندم باطل و نادرست بود
و من از پیش خود ساخته بودم، آنان در پاسخ وى مى گفتند:
دروغ مى گوئى آن حقّ است، و لیکن تو خود در دینت بشک افتادهاى و از آن رجوع کرده اى،
پس مرد چون چنین دید زنجیرى برگرفت و یکسر آن را بجائى از بیابان کوبید و سر دیگر را به گردن خود بست
و گفت: این زنجیر را از گردن باز نگیرم تا اینکه خداوند مرا ببخشد و از سر گناهم بگذرد،
پس خداوند عزّ و جلّ بیکى از پیمبرانش که همزمان با این شخص بود وحى فرستاد که بفلان کس بگو:
سوگند به عزّت و جلالم اگر آنقدر مرا بخوانى که همه رگ هایت از هم بگسلد، عذرخواهى تو را نپذیرم
جز آنکه آنان که به دین تو مرده اند زنده کنى و آنها از آن دین برگردند.
رَوَى هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ رَجُلٌ فِی الزَّمَنِ الْأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا وَ طَلَبَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا فَأَتَاهُ الشَّیْطَانُ فَقَالَ لَهُ یَا هَذَا إِنَّکَ قَدْ طَلَبْتَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا فَطَلَبْتَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا أَ فَلَا أَدُلُّکَ عَلَى شَیْءٍ تُکْثِرُ بِهِ دُنْیَاکَ وَ تُکْثِرُ بِهِ تَبَعَکَ فَقَالَ بَلَى قَالَ تَبْتَدِعُ دِیناً وَ تَدْعُو إِلَیْهِ النَّاسَ فَفَعَلَ فَاسْتَجَابَ لَهُ النَّاسُ فَأَطَاعُوهُ فَأَصَابَ مِنَ الدُّنْیَا ثُمَّ إِنَّهُ فَکَّرَ فَقَالَ مَا صَنَعْتُ ابْتَدَعْتُ دِیناً وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَیْهِ وَ مَا أَرَى لِی تَوْبَةً إِلَّا أَنْ آتِیَ مَنْ دَعَوْتُهُ فَأَرُدَّهُ عَنْهُ فَجَعَلَ یَأْتِی أَصْحَابَهُ الَّذِینَ أَجَابُوهُ فَیَقُولُ إِنَّ الَّذِی دَعَوْتُکُمْ إِلَیْهِ بَاطِلٌ وَ إِنَّمَا ابْتَدَعْتُهُ فَجَعَلُوا یَقُولُونَ
کَذَبْتَ هُوَ الْحَقُّ وَ لَکِنَّکَ شَکَکْتَ فِی دِینِکَ فَرَجَعْتَ عَنْهُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ عَمَدَ إِلَى سِلْسِلَةٍ فَوَتَدَ لَهَا وَتِداً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی عُنُقِهِ وَ قَالَ لَا أَحُلُّهَا حَتَّى یَتُوبَ اللَّهُ عَلَیَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ دَعَوْتَنِی حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُکَ مَا اسْتَجَبْتُ لَکَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ عَلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَیْهِ فَیَرْجِعَ عَنْهُ.
یادمه خواندم ولی یادم رفته آخرش چه اتفاقی افتاد؟