به نام خدا
عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مبارکش گرفته و غمگ
ین است و قطرات اشک از چشمان مبارکش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟
حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟ سپس به او دستور داد حال و شکل خود را مانند عزاداران و مصیبت دیدگان درست کند، تا بندها و تکمههاى خود را بگشاید، آستینها را بالا بزند و سر را برهنه نماید، آن روز را روزه کامل نگیرد ساعتى پس از عصر با آب افطار نماید که در آن لحظات آتش جنگ خاموش شد، اگر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) زنده بود او صاحب عزا بود.
دخل عبد الله بن سنان على أبی عبد الله الصادق (علیهم السّلام) فی یوم عاشوراء ، فرآه کاسف اللون ظاهر الحزن ودموعه تنحدر على خدّیه کاللؤلؤ فقال له : مِمَّ بکاؤک یابن رسول الله؟ قال علیه السّلام : «أوَفی غفلة أنت؟! أما علمت أنّ الحسین اُصیب فی هذا الیوم؟» ، ثمّ أمره أنْ یکون کهیئة أرباب المصائب ، یحلل أزراره ویکشف عن ذراعَیه ویکون حاسراً ، ولا یصوم یوماً کاملاً ، ولیکن الافطار بعد العصر بساعة على شربة من ماء ؛ ففی ذلک الوقت تجلّت الهیجاء عن آل محمّد. ثم قال (علیه السّلام) : «لَو کان رسول الله حیّاً لکان هو المعزّى به»
______________________________________________
مقتل الحسین علیه السلام (مقرّم) جلد : 1 صفحه : 223