بسم الله الرحمن الرحیم

راوى : حسین که دید جوانان و دوستانش همه کشته شده و روى زمین افتاده‏ اند تصمیم گرفت که خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند صدا زد آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟

آیا خداپرستى هست که در باره ما از خداوند بترسد؟

آیا دادرسى هست که بامید پاداش خداوندى بداد ما برسد؟

آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یارى کند؟

زنان حرم سرا که صداى آن حضرت را شنیدند صدا بگریه بلند کردند

حسین علیه السّلام بدر خیمه نزدیک شد

و به زینب فرمود:

فرزند خردسال مرا بدست من بده

تا براى آخرین بار او را به بینم کودک را بر وى دست گرفت

و همین که خواست کودکش را ببوسد

حرملة بن کاهل اسدى تیرى پر تابش نمود که بگلوى کودک رسید

و گوش تا گوش او را برید حسین علیه السّلام

بزینب فرمود: بگیر کودک را

سپس هر دو کف دست را بزیر خون گلوى کودک گرفت

و چون کفهایش پر از خون شد خون را بسوى آسمان پرتاب نمود

سپس فرمود: آنچه مصیبت وارده را بر من آسان میکند این است که خداوند مى‏بیند،

امام باقر علیه السّلام فرمود:

از آن خون یک قطره بر وى زمین نیفتاد:

راوى گفت: تشنگى حسین به نهایت سختى رسید پس بر فراز سدّ آب بر آمد 

راوى گفت: چون حسین علیه السّلام در اثر زیادى زخم از پاى در آمد

و بدنش از زیادى تیر همچون خار پشت شد

صالح بن وهب مرّى چنان نیزه ‏اى بر پهلویش زد که از اسب بروى زمین افتاد

و گونه راستش بروى خاک قرار گرفت و می‌گفت:

به نام خدا و به یارى خدا و به دین رسول خدا، سپس از روى خاک برخاست.

راوى گفت: زینب از در خیمه ‏ها بیرون شد و صدا میزد

اى واى‏ برادرم،

اى واى آقایم،

اى واى خانواده‏ام،

اى کاش آسمان بر زمین فرو می ریخت و اى کاش کوه ها به بیابان ها از هم پاشیده می شد.

راوى گفت: شمر به اطرافیانش بانگ زد در باره این مرد منتظر چه هستید؟

راوى گفت: با صدور این فرمان یک حمله همه جانبه کردند

و زرعة بن شریک با شمشیر بر شانه چپ حضرت زد که حسین با شمشیر خود زرعة را از پاى در آورد

و دیگرى با شمشیر بر دوش مقدّس‏اش آن چنان زد که برو زمین افتاد دیگر حسین خسته شده بود

میخواست برخیزد ولى بروى مى‏‌افتاد

قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ‏ فِتْیَانِهِ‏ وَ أَحِبَّتِهِ

عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ

وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص

هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا

هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا

هَلْ مِنْ مُعِینٍ

فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ

فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَةِ

وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ

وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ

فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ

ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ

فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ

قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ

طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَةً

فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ

وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.

قَالَ الرَّاوِی:

وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی

وَا أَخَاهْ‏     وَا سَیِّدَاهْ        وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ

لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ.

قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ

قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ

فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى ...

وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ 

_____________________________

اللهوف على قتلى الطفوف نوشته سید بن طاووس / ترجمه فهرى، ص: 116