منبرستان

متن و فایل صوتی و تصویری سخنرانی کوتاه

منبرستان

متن و فایل صوتی و تصویری سخنرانی کوتاه

منبرستان

به نام خدا
با عرض سلام و ادب خدمت کاربران عزیز
در مطالب این سایت
اول متن سخنرانی کوتاه مذهبی آمده
دوم نکات منبرستانی در مورد آن حدیث آمده
سوم متن عربی حدیث و سند آن آورده شده
چهارم فایل صوتی تصویری حدیث با اجرای خود حقیر آورده شده است و تصویر متناسب با روایت روی فایل ویدئویی قرار داده شده است
اگر برای هر یک از مطالب این سایت عنوان مناسبتر یا کلید واژه و یا موضوع مناسبتر یا نکته منبرستانی دقیقتر یا تصویری مناسبتر یا شعر یا ضرب المثلی متناسب با مطلب یافتید حتما در نظرات بنویسید و اگر تجربه سخنرانی دارید دریغ نفرمایید.
من خیلی خوشحال می شوم که از من انتقاد کنید چون انتقاد باعث پیشرفت است لذا یک سربرگ را به انتقاد و پیشنهاد اختصاص دادم ضمنا حقیر هیچ ادعایی در مورد سخنرانی ندارم. خواهشمندم آزادانه نقد کنید.

نویسندگان
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۲۵ ب.ظ

۰

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۲۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
حسین بن علوان گوید: در مجلسى نشسته بودیم که دانش مى‏ آموختیم 
و هزینه سفر من تمام شده بود، یکى از رفقا بمن گفت: 
براى این گرفتاریت به که امیدوارى؟ گفتم: بفلانى، گفت: پس به خدا سوگند که حاجتت برآورده نشود و به آرزویت نرسى، و مرادت حاصل نشود، 
گفتم: تو از کجا دانستى خدایت رحمت کند.

گفت: امام صادق (علیه السّلام) به من حدیث فرمود که: در یکى از کتاب ها خوانده است که خداى تبارک و تعالى می فرماید: به عزت و جلال و بزرگوارى و رفعتم بر عرشم سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، با نا امیدى قطع می کنم 
و در نزد مردم بر او جامه خوارى می پوشانم، و او را از تقرب خود میرانم 
و از فضلم دور میکنم، او در گرفتاریها به غیر من آرزو مى‏ بندد، در صورتى که گرفتاریها بدست من است؟ و به غیر من امیدوار مى‏ شود و در فکر خود در خانه ی غیر مرا می کوبد؟ 
با آنکه کلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من براى کسى که مرا بخواند باز است.

کیست که در گرفتاری هایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم؟ 
کیست که در کارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمان هایم را از کسانى که از تسبیحم خسته نشوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها به قول من اعتماد نکردند، مگر آن بنده نمیداند که چون حادثه‏ اى از حوادث من او را بکوبد، کسى جز به اذن من آن را از او برندارد، پس چرا از من روى‏گردانست. 
من با وجود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او می دهم سپس آن را از او میگیرم، و او برگشتش را از من نمی خواهد و از غیر من می خواهد؟ او در باره من فکر می کند که ابتدا و پیش از خواستن او عطا می کنم، ولى چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمی گویم؟ مگر من بخیلم که بنده‏ ام مرا بخیل می داند؟ 
مگر هر جود و کرمى از من نیست؟ مگر عفو و رحمت دست من نیست؟.

مگر من محل آرزوها نیستم؟ پس که میتواند آرزوها را پیش از رسیدن به من قطع کند [که میتواند آرزوها را جز من قطع کند] آیا آنها که بغیر من امید دارند نمیترسند؟ (از عذابم یا از بریدن آرزویشان‏ یا از مقام قربم یا از قطع نعمتهایم از آنها) اگر همه اهل آسمانها و زمینم بمن امید بندند، و بهر یک از آنها باندازه امیدوارى همه دهم، بقدر عضو مورچه‏اى از ملکم کاسته نشود، چگونه کاسته شود از ملکى که من سرپرست او هستم؟ پس بدا بحال آنها که از رحمتم نومیدند، و بدا بحال آنها که نافرمانیم کنند و از من پروا نکنند.
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ: کُنَّا فِی مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِی فِی بَعْضِ الْأَسْفَارِ فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ فَقُلْتُ فُلَاناً 
فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ لَا تُسْعَفُ‏ حَاجَتُکَ وَ لَا یَبْلُغُکَ أَمَلُکَ وَ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُکَ 
قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ 
(علیه السّلام) حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ: 

وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی 
لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ‏] غَیْرِی بِالْیَأْسِ 
وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ 
وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ‏ مِنْ قُرْبِی 
وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی 
أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی‏ 
وَ یَرْجُو غَیْرِی 
وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی‏ 
وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا 
وَ مَنْ ذَا الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی 
جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی 
وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لَا یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا یُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی‏ 
أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَ‏] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لَا یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِی 
فَمَا لِی أَرَاهُ لَاهِیاً عَنِّی 
أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِی 
أَ فَیَرَانِی‏ أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ سَائِلِی 
أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی‏ 
أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی 
أَ وَ لَیْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِیَدِی 
أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی 
أَ فَلَا یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی 
فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَ أَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ‏ مُلْکِی مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ 
فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی 
وَ یَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی.
________________________

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم            در این سراب فنا چشمه حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من      به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی           که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی         مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو            بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند             که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند       که گم کنی که سر چشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت                     نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست            وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

_____________________________________________

مولوی دیوان شمس غزلیات غزل شماره 1725

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۱۴
محمد رضا اعظمی راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">