به نام خدا
ای آن که مهر خاتم بوسیده حنجرت را
ارباب ما تو هستی دریاب نوکرت را
ای نور چشم زهرا با چشم دل نظر کن
با دست بسته بنگر سرباز سنگرت را
صیاد بی همیت در سنگر شهادت
از سنگ کین شکسته بال کبوترت را
مولا میا به کوفه کاین بی حیا جماعت
در خاک و خون کشیدند پیغام آورت را
این کوفیان بی دین از نسل آن گروه اند
کز ضرب در شکستند پهلوی مادرت را
مولا! به جان زهرا سوی مدینه برگرد
اینجا میا که دشمن سازد جدا سرت را
خواهی اگر بیایی تنها بیابه کوفه
همراه خود میاور شش ماهه اخترت را
ترسم به کوفه ایی بینی تو قطعه قطعه
با تارک دریده آزاده اکبرت را
ترسم به کوفه ایی، لب تشنه، خصم کافر
سازد جدا ز پیکر دست برادرت را
آیی اگر به کوفه زینب میان گودال
بوسد به جای صورت رگهای حنجرت را
ژولیده نیشابوری