به نام خدا

چون عبّاس (علیه السّلام) کشته شد

حسین علیه السّلام نگاه کرد

و دید که أحدی از یاوران او نمانده‌اند،

به أصحاب و خاندان خود نگاه کرد

که همچون قربانیان قطعه‌قطعه شده‌اند

و در این هنگام شیون زنان و ناله کودکان را می‌شنید،

با بلندترین صدا فریاد زد: آیا مدافعی از حرم رسول خدا هست؟

آیا موحّدی هست که از خداوند بترسد؟

آیا کمک کننده‌ای هست که در کمک به ما امید به خدا داشته باشد؟ صدای گریه زنان بلند شد.

امام سجاد (علیه السّلام )برخاست

در حالی که بر عصا تکیه زده بودند،

از شدّت بیماری توان حرکت نداشتند

و شمشیر را به دنبال خود می‌کشیدند.

حسین علیه السّلام به زینب علیها السّلام خطاب کرد:

او را نگاه بدار تا زمین از نسل آل محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) خالی نشود،

پس زینب علیها السّلام او را به جایگاهش بازگرداند.

ولمّا قُتل العبّاس التفت الحسین (علیه السلام) ،

فلم یرَ أحداً ینصره ،

و نظر إلى أهله و صحبه مجزّرین کالأضاحی ،

و هو إذ ذاک یسمع عویل الأیامى

و صراخ الأطفال

صاح بأعلى صوته:

«هل من ذابّ عن حرم رسول الله؟

هل من موحّد یخاف الله فینا؟

هل من مغیث یرجو الله فی إغاثتنا؟»

فارتفعت أصوات النّساء بالبکاء [٢].

و نهض السّجاد (ع)

یتوکّأ على عصا

و یجرّ سیفه ؛

لأنّه مریض لا یستطیع الحرکة.

فصاح الحسین باُمّ کلثوم:

«احبسیه ؛ لئلاّ تخلو الأرض من نسل آل محمّد».

فأرجعته إلى فراشه.