به نام خدا
عمر بن سعد فریاد میزند: این فرزند علیّ بن أبی طالب است، این فرزند کشنده عرب است، از هر طرف بر او حمله کنید چهار هزار تیر از هر طرف به سوی او میآمد «7» و لشکریان میان او و خانوادهاش حائل میشوند امام علیه السّلام فریاد میزنند: ای دوستان آل ابی سفیان اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید در دنیا آزاد مرد باشید و اگر طبق گمان خود عرب هستید به نسب خود بازگردید.
شمر فریاد زد: چه میگویی ای پسر فاطمه؟ امام علیه السّلام فرمودند: من با شما میجنگم و زنان گناهی ندارند. مادام که من زندهام از تعرض به حرم بازایستید. شمر گفت: میپذیریم.
لشکریان بسوی امام علیه السّلام حملهور میشوند و جنگ سخت میشود
فصاح عمر بن سعد بالجمع : هذا ابن الأنزع البطین ، هذا ابن قتّال العرب ، احملوا علیه من کلّ جانب. فأتته أربعة آلاف نبلة [٢] ، وحال الرجال بینه وبین رحله ، فصاح بهم : «یا شیعة آل أبی سفیان ، إنْ لَم یکن لکم دین وکنتم ولا تخافون المعاد ، فکونوا أحراراً فی دنیاکم ، وارجعوا إلى أحسابکم إنْ کنتم عرباً ، کما تزعمون».
فناداه شمر : ما تقول یابن فاطمة؟ قال : «أنا الذی اُقاتلکم ، والنّساء لیس علیهنّ جناح ، فامنعوا عتاتکم عن التعرّض لحرمی ما دمتُ حیّاً».
قال اقصدونی بنفسی واترکوا حرمی |
قد حان حینی وقد لاحت لوائحه |
فقال الشمر : لک ذلک.
وقصده القوم واشتد القتال