به نام خدا

درحالی‌که تشنگی بر امام علیه السّلام شدید شده بود «1» امام علیه السّلام به سوی فرات می‌روند، بر عمرو بن حجاج حمله می‌کنند و از میان چهار هزار نفر عبور می‌کنند، با اسب وارد آب می‌شوند، اسب می‌خواهد آب بنوشد، حسین علیه السّلام می‌فرماید: تو تشنه و من تشنه، نمی‌نوشم تا تو بنوشی، اسب گویا کلام را می‌فهمد و سر بر می‌دارد، حسین علیه السّلام دست می‌برد که کفی از آب بردارد، مردی فریاد می‌زند: آیا آب می‌نوشی در حالی که حرم تو را هتک کردند، امام علیه السّلام آب را می‌ریزند و به سوی خیمه می‌روند.

وقد اشتدّ به العطش [٣] ، فحمل من نحو الفرات على عمرو بن الحَجّاج ، وکان فی أربعة آلاف ، فکشفهم عن الماء وأقحم الفرس الماء فلمّا همَّ الفرس لیشرب قال الحسین (ع) : «أنت عطشان وأنا عطشان ، فلا أشرب حتّى تشرب». فرفع الفرس رأسه کأنّه فهم الکلام ، ولمّا مدّ الحسین (ع) یده لیشرب ناداه رجل : أتلتذّ بالماء وقد هُتکت حرمک؟! فرمى الماء ولَم یشرب ، وقصد الخیمة