به نام خدا
حسین علیه السّلام متوجّه دخترش سکینه میشود که او را برای حسن مثنّی نامزد کرده بودند، میبیند که از بقیّه زنان جدا شده و در حال گریه و ناله است. امام علیه السّلام با صبر و تسلیت نزد او میایستد و با زبان حال میفرمایند: این وداع با عزیزه من است درحالیکه دیدار بعددر روز قیامت کنار حوض کوثر است عمر بن سعد فریاد میزد وای بر شما، مادام که او به حرم خود مشغول است بر او هجوم برید، به خدا قسم اگر فارغ شود قسمت چپ و راست لشکر را یکی میکند. همگان تحمله کردند و آن قدر تیر زدند که تیر طنابهای خیمهها را پاره کرد، زنان وحشت زده و فریاد کنان به داخل خیمهها رفتند، حسین علیه السّلام چون شیر خشمگین حملهور گردید و به احدی نمیرسید مگر آنکه با شمشیر او را به هلاکت میرساند و این در حالیست که تیر از هر سو به سوی امام علیه السّلام میآمد «1» امام علیه السّلام به جایگاه اصلی بازگردید و بسیار «لا حول و لا قوّة الّا باللّه» میگفت
والتفت الحسین (ع) إلى ابنته سکینة ، التی یصفها للحسن المثنّى بأنّ الاستغراق مع الله غالب علیها ، فرآها منحازة عن النّساء باکیة نادبة ، فوقف علیها مصبّراً ومسلیاً ، ولسان حاله یقول :
هذا الوادع عزیزتیوالملتقى |
یوم القیامة عند حوضالکوثر |
|
فدعی البکاء وللأسار تهیّأی |
واستشعری الصبر الجمیل وبادری |
|
وإذا رأیتینی على وجه الثّرى |
دامی الورید مبضّعاً فتصبّری [٢] |
فقال عمر بن سعد : ویحکم اهجموا علیه ما دام مشغولاً بنفسه وحرمه ، والله إنْ فرغ لکم لا تمتاز میمنتکم عن میسرتکم. فحملوا علیه یرمونه بالسّهام حتّى تخالفت السّهام بین أطناب المخیّم وشکّ سهم بعض اُزر النّساء ، فدهشنَ وارعبنَ وصحن ودخلن الخیمة ، ینظرن إلى الحسین (ع) کیف یصنع ، فحمل علیهم
کاللیث الغضبان فلا یلحق أحداً إلاّ بعجه بسیفه فقتله ، والسّهام تأخذه من کلّ ناحیة وهو یتّقیها بصدره ونحره [١].
ورجع إلى مرکزه یُکثر من قول لا حول ولا قوة إلاّ بالله العظیم