به نام خدا
حسین علیه السّلام افتاده و غرق در خون باقی ماند، اگر میخواستند به قتل برسانند میتوانستند ولی هر قبیلهای به دیگری واگذار میکرد و از اقدام کردن إکراه دارد. «3»
شمر فریاد میزند: چرا ایستادهاید و تماشا میکنید، در حالی که تیر و نیزه او را از پا در آورده است؟ حمله کنید! «4»
زرعة بن شریک ضربهای بر کتف چپ میزند، حصین تیری به حلق میزند «5» دیگری تیر به گردن میزند،
سنان بن انس نیزهای به گلوگاه و پس از آن به سینه میزند «6» و صالح بن وهب نیزهای به پهلو میزند. «7» هلال بن نافع میگوید:
در لحظه جان دادن حسین من نزد او بودم، به خدا قسم هیچ کشته آغشته به خونی را زیباتر و نورانیتر از او ندیدم! صورت به حدّی نورانی بود که مرا از فکر کردن به قتل بازداشته بود! در این حال آب طلب کرد و لشکریان از دادن آب ابا کردند. مردی میگوید: آب نمینوشی تا آنکه به آتش وارد شوی و از جحیم بنوشی.
امام علیه السّلام میفرمایند: آیا من بر آتش وارد میشوم؟ همانا من بر جدّم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد میشوم و در خانه او در جایگاه صدق نزد ملیک مقتدر سکنی میگزینم و از افعال شما به او شکایت میکنم.
پس همگان خشمگین شدند تا آنجا که گویا خداوند در قلب أحدی از آنها ذرّهای رحم و شفقت قرار نداده بود. «1»
اگر پیامبر جسم شریف تو را روی خاک می دید تمام هستی را تمام هستی را فرش جسم پاره پاره ات می کرد
اگر مادرت زهرا تو را در کربلا تشنه می دید از آب دیدگانش تو را سیراب می کرد
ای کاش آب فرات برای استفاده کنندگان گوارا نباشد وقتی که جگر های فرزندان پیامبر تشنه هستند
و بقی الحسین (ع) مطروحاً ملیّاً ولَو شاؤوا أنْ یقتلوه لفعلوا ، إلاّ أنّ کلّ قبیلة تتّکل على غیرها وتکره الإقدام
فصاح الشمر : ما وقوفکم؟ وما تنتظرون بالرجل ، وقد أثخنته السّهام والرماح؟ احملوا علیه [٥].
وآ أسفاه حملوا علیه |
من کلّ جانب أتوا إلیه |
|
قد ضربوا عاتقه المطهّرا |
بضربةٍ کبا لها على الثرى [٦] |
وضربه زرعة بن شریک على کتفه الأیسر ، ورماه الحصین فی حلقه [٧] ، وضربه آخر على عاتقه ، وطعنه سنان بن أنس فی ترقوته ، ثمّ فی بوانی صدره ، ثمّ رماه بسهم فی نحره [٨] ، وطعنه صالح بن وهب فی جنبه [٩].
قال هلال بن نافع کنت واقفاً نحو الحسین وهو یجود بنفسه ، فوالله ما رأیت قتیلاً قطّ مضمّخاً بدمه أحسن منه وجهاً ولا أنور ، ولقد شغلنی نور وجهه عن الفکرة فی قتله. فاستقى فی هذه الحال ماء فأبوا ان یسقوه.
وقال له رجل : لا تذوق الماء حتّى ترد الحامیة فتشرب من حمیمها. فقال (علیه السّلام) : «أنا أرد الحامیة؟! وإنّما أرد على جدّی رسول الله وأسکن معه فی داره فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر وأشکو إلیه ما ارتکبتم منّی وفعلتم بی». فغضبوا بأجمعهم حتّى کأنّ الله لَم یجعل فی قلب أحدهم من الرحمة شیئاً [١].
فلو أنَّ أحمد قد رآک على الثرى |
لفرشنَ منه لجسمک الاحشاء |
|
أو بالطّفوف رأت ظماک سقتک من |
ماء المدامع اُمّک الزهراء |
|
یا لیت لا عذب الفرات لوارد |
وقلوب ابناء النبیِّ ظماء |