معاویة بن عمّار مىگوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود:در وصیّت پیامبر به على علیه السّلام آمده است که فرمود:اى على!تو را در بارۀ خودت به چند خصلت سفارش مىکنم که آنها را از من داشته باش،و سپس فرمود:خدایا او را یارى کن.نخست:راستى کن و هرگز دروغى از دهانت برون نشود.دوم:پاکدامنى در پیش گیر و هرگز جسارت خیانت میاب.سوم:از خداوند بهراس گویى که او را مىبینى.چهارم:بسیار گریه کن از هراس الهى که براى هر قطره اشک تو هزار خانه در فردوس برپا شود.پنجم:مال و جانت را در راه دینت نثار کن.ششم:در نماز خواندن و روزه گرفتن و پرداخت صدقه و زکات به سنّت من عمل کن. امّا نماز در شبانه روز پنجاه رکعت است،و روزۀ ماهانه سه روز:پنجشنبۀ اول ماه و پنجشنبۀ آخر ماه و چهارشنبۀ وسط ماه،و صدقه به اندازهاى که مىتوانى،تا جایى که بگویند اسراف کردى و تو اسراف در صدقه نکنى.بر تو باد نماز شب و نماز زوال ظهر و بر تو باد نماز زوال ظهر و بر تو باد نماز زوال ظهر،و بر تو باد تلاوت قرآن در هر حالى که هستى.دو دستت را در نماز بلند کن[در حال اللّٰه اکبر گفتن]و بر تو باد مسواک هنگام هر وضو،و بر تو باد اخلاق نیکویى که به کار بندى.و از اخلاق بد بپرهیز که اگر چنین نکنى جز خویش را نکوهش مکن
گ
بسم الله الرحمن الرحیم
من امشب می خوام درددلای امیرالمومنین و حضرت زهرا رو بگم
فتال نیشابوری در روضه الواعضین نوشته
امیر المومنین اومد کنار بستر زهرا
بی بی صدا زد یابن عم انه قد نئیت الی نفسی
علی جونم مرگم رسیده
و انّنی لاری ما بی لا اشکّ الا انّنی لاحقه بابی ساعه
علی جونم تردید ندارم چیزی نمونده به پدرم ملحق بشم
یه چیزایی تو دلمه می خوام وصیت کنم
فرمود اوصینی بما احببت یا بنت رسول الله
هر چی دلت می خواد به علی بگو
هر چی دوست داری وصیت کن زهرای من
فجلس عند راسها کنار بالینش نشست همه رو از خونه بیرون کرد
می خوام با خانم خونم تنها حرف بزنم
شرو کرد یه چیزایی گفتن دل علی سوخت
قالت یابن عم ما عهدتنی کاذبه و لا خائنه
علی هیچ وقت بهت دروغ نگفتم هیچ وقت باهات مخالفت نکردم و لا خالفتک منذ عاشرتک
حالا ببین علی چه حالی پیدا می کنه بی بی داره این حرفا رو می زنه
فقال معاذ الله پناه بر خدا تو به احکام خدا داناتری پرهیزکار تری از اینکه بخوای مخالفت با من بکنی
فقد عزّ علی بمفارقتک و بفقدک
زهرای من از دست دادنت برای من خیلی سخته
و الله جدّد علی مصیبت رسول الله
اگه تو بری مرگ پیغمبر دوباره برای من تازه می شه و قد عظمت وفاتک و فقدک
مرگ تو از دست دادن تو برای من سنگینه
هذه و الله مصیبت لا ازاء عنها
این اندوهیه که چیزی جایگزینش نمی شه
چیزی جبرانش نمی کنه
ثم بکیا ساعه شرو کردند دو تایی گریه کردن
و أخذ علی رآسها و ذمّها الی صدره
سر حضرت زهرا رو به سینه چسبانید .
ثم قال اوصینی بما شئتِ
هر چی دلت می خاد وصیت کن هر چی بگی همونو انجام می دم
عرضه داشت جزاک الله عنّی خیر الجزاء یابن عم پسر عمو
حالا ببین اولین خواستش چی بود
اوصیک یابن عم ان تتّخذ لی نأشا برا من تابوت بساز
باشه چشم
چقدر برا علی سخت بود خودش با دستای خودش برا خانم خونش تابوت درست کنه
بی بی جان دیگه چه کنم اوصیک الا یشهد أحد جنازتی
علی جان کسی نیاد تشییع جنازه من
من هولاء الذین ظلمونی و أخذوا حقّی
از اینایی که به من ستم کردن و حقّ منو گرفتن
فإنّهم أعدائی و أعداء رسول الله اینا دشمنای منن دشمنای پیغمبرن و ان لا یصلی احد منهم و لا من اتباعهم
علی اجازه نده اینا بیان به من نماز بخونن
یه کار دیگه هم بکن دیگه زحمتمو کم می کنم
وادفنی فی اللیل منو شبونه دفن کن
اذا هدأت العیون و نامت الابصار
وقتی مردم مدینه خوابیدن وقتی همه چراغا خاموش شد
اون موقع منو دفن کن همین بی بی داشت به علی وصیت می کرد
یه وقت چشماش بسته می شد علی هی صدا می زد کلمینی یا فاطمه
زهرا با من حرف بزن
لا یتم عقل امرء مسلم حتی تکون فیه عشر خصال: ۱. الخیر منه ماءمول،
۲. و الشر منه ماءمون،
۳. یستکثر قلیل الخیر من غیره
۴. و یستقل کثیرالخیر من نفسه،
۵. لا یساءم من طلب الحوائج الیه،
۶. و لا یمل من طلب العلم طول دهره،
۷. الفقر فی الله احب الیه من الغنی،
۸. و الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه،
۹. والخمول اشهی الیه من الشهرة،
۱۰. ثم قال: العاشرة وما العاشرة:
قیل له: ماهی؟ قال (علیه السلام ):
لا یری احدا الا قال: هو خیر منی واءتقی.
انما الناس رجلان:
رجل خیر منه واتقی ورجل شر منه وادنی.
فاذا لقی الذی هو شر منه وادنی قال:
لعل خیر هذا باطن وهو خیر له
وخیری ظاهر وهو شرلی.
واذا راءی الذی هو خیر منه واتقی تواضع له لیلحق به.
فاذا فعل ذلک فقد علا مجده وطاب خیره وحسن ذکره وساد اهل زمانه. [3]
امام هشتم (علیه السلام ) فرمود:
عقل هیچ مسلمانی به کمال نمی رسد مگر آنکه ده صفت در او یافت شود:
1 - (مردم ) از وی همیشه آرزوی خیر داشته باشند.
2 - از شرش در امان باشند.
3 - خیر دیگران در نظرش زیاد جلوه کند.
4 - خیر خودش را اندک شمارد.
5 - اگر از وی هر حاجتی بخواهند، خسته نشود.
6 - در طول عمرش، از طلب علم ملول و دلتنگ نشود.
7 - نیازمندی در رابطه با خدا، از ثروت در نزد او محبوبتر باشد.
8 - خواری در رابطه با خدا، از عزت به دست آوردن در نزد دشمنان خدا، نزد او گرامی تر باشد.
9 - گمنامی نزد او لذت بخش تر از شهوت باشد.
سپس فرمود: امام صفت دهم و چه دهمی.
سؤ ال شد: آن چیست؟
فرمود:
10 - کسی را نبیند جز آنکه او را از خودش بهتر و باتقواتر بینگارد (با هر کس برخورد کرد، فرض کند آن کس بهتر و پرهیزکارتر از اوست ) زیرا در این مورد مردم دو دسته اند:
دسته ای بهتر و باتقواتر از او،
دسته ای در مرتبه پایین تر،
هرگاه او ملاقات کند کسی را که از وی در مرتبه پایین تری است، با خود اندیشد که شاید این شخص در باطن از او بالاتر است و خود را کمتر از او ارزیابی کند (به خود گوید: خیر این شخص آشکار نیست و آن از برایش بهتر است و خیر من ظاهر است و این برایم شر است )، و اگر کسی که بهتر از اوست (بالاتر از خود) را مشاهده کرد، در برابرش تواضع کند تا به او ملحق شود (خود را به آن مرتبه برساند).
هرگاه شخص به این درجه از کمال رسید، مقامی ارجمند یافته و خیرش همه جا را فرا خواهد گرفت و نام نیکش همه جا یاد می شود، و برتر از اهل زمان خویش می گردد (بر مردم حکومت خواهد نمود).
دختر بَدر الدُجی امشب سه جا دارد عزا، آه و صد واویلتا
گاه میگوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا، آه و صد واویلتا
رحلت جانسوز ختم الانبیا، فاطمه صاحب عزا
کشته شد از زهر کینه مجتبی، فاطمه صاحب عزا
میروم اما پریشان توام ای دخترم، غصه دار حیدرم
میخوری سیلی ولی من نیستم ای کوثرم، غصه دار حیدرم
میرود از دار دنیا رحمه للعالمین، فاطمه شد دل غمین
اشک میریزد از این ماتم امیرالمومنین، فاطمه شد دل غمین
آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است، ماتم پیغمبر است
پیکر بی جان او بر شانههای حیدر است، ماتم پیغمبر است
مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ.
هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند.) المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰
به نام خدا
دوستانی که می گویند ما رای نمی دهیم به خاطر اینکه قبلا رای دادیم و اشتباه انتخاب کردیم
من را به یاد عملکرد زبیر در جنگ جمل انداختند
وقتی امیر المومنین از او خواست که خصوصی صحبت کنند
حضرت علی سخن پیامبر را به یاد او آورد که تو با علی می جنگی در حالی که حق با علیست
وقتی زبیر به خود آمد دید اشتباه کرده
خب حالا وظیفه چه بود ؟
قطعا باید می آمد در جبهه حق و با باطل می جنگید
ولی زبیر کلا هر دو جبهه حق و باطل را رها کرد و سر به بیابان گذاشت
دوستانی هم که اصلا رای نمی دهند همینطور هستند خب حالا که قبلا اشتباه کردی جبران کن و بیا انتخاب درست داشته باش