حضرت امام علیه السّلام مىفرماید که: اعراب دلها چهار نوع است، رفع و فتح و جرّ و وقف، تشبیه کرده است حالات دل مؤمن را به حالات است، نام حالات کلمه را که انواع اربعه مذکوره است، براى حالات قلب، استعمال نموده و فرموده که: اعراب قلوب، یعنى: حالات و اطوار دلها، بر چهار نوع مىباشد، رفع و فتح و جرّ و وقف، و هر کدام را به تفصیل بیان مىفرماید که:
فرفع القلب فی ذکر اللَّه
یعنى: رفع قلب و بلندى مرتبه قلب، در یاد خدا بودن است، چنان که حدیث است که: هر گاه بنده مؤمن مشغول به ذکر الهى است، حجاب میان او و خداى تعالى برداشته مىشود، و تا او به آن شغل مشغول است، خداوند عالم توجّه رحمت به او دارد و «ازاله حجاب» کنایهاى است از نظر رحمت الهى به بنده، و ممکن است که «ازاله حجاب» از براى اطّلاع ملائکه باشد، که تا ایشان ببینند و بدانند که بنى آدم با وجود تعلّق به قواى شهوانى و غضبى، از ذکر خدا غافل نیستند و از بندگى و عبادت او، عجب به خود راه نمىدهند، تا ملائکه نیز مثل بنى آدم از این صفت خسیس، محترز بوده، ملازم عجز و خضوع شوند.
و فتح القلب فی الرّضا عن اللَّه
یعنى: فتح قلب در راضى بودن بنده است از حضرت بارى تعالى در همه
حالات، در فقر و در غنا و در صحّت و مرض از او راضى بودن، و در سرّاء و ضرّاء صبر نمودن، و شکر الهى بجا آوردن، و مرتبه رضا را «فتح» نام کردن، و جهش ظاهر است، چرا که فتح عبارت از گشایش کارها است و آسان شدن مراد و مدّعاها، و بنده هم در مرتبه رضا، کارها به خود آسان کرده است و به هر چه رو مىدهد از وسعت و تنگى، به خود گوارا کرده، پس فتح مناسبت به این مرتبه دارد.
و خفض القلب فی الاشتغال بغیر اللَّه
یعنى: خفض دل و پستى آن در اشتغال عبد است، بغیر عبادت و طاعت خداى تعالى، و صرف کردن عمر است از براى حیات دنیا و تحصیل لذّات و مشتبهات دنیا، چنان که در قرآن عزیز مذکور است که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (سوره کهف- 103- 104)، یعنى: بگو اى محمّد به امّت خود که: آیا خبر دهیم شما را به زیانکارترین شما از روى عمل، پس به تحقیق که زیانکارترین شما از روى عمل، کسانىاند که تباه کرده باشند عمر خود را از براى تحصیل دنیا، و در این کار گمان خوبى داشته باشند.
و وقف القلب فی الغفلة عن اللَّه
یعنى: وقف دل در غفلت از خدا است و به یاد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت، آن است که وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نیز موجب قطع منافع دنیوى و اخروى است، امّا دنیوى به واسطه آنکه اکثر منافع دنیوى منوط است به ذکر الهى، مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلّم از ظالم.
چنان که در کتب ادعیّه و احادیث، مذکور است و از براى هر کدام از فواید مذکوره دعائى مقرّر است، حتّى گفتهاند که: هیچ صیدى به قید صیّاد در نمىآید، مگر به ترک ذکر خداى تعالى، و حضرت امام علیه السّلام از براى هر کدام از مطالب ثلاثه، شاهدى ذکر مىکند. امّا از براى اوّل که رفع قلب است فرموده است که:
ا لا ترى انّ العبد إذا ذکر اللَّه تعالى بالتّعظیم خالصا، ارتفع کلّ حجاب بینه و بین اللَّه من قبل ذلک
یعنى: آیا نمىبینى که بنده مؤمن هر گاه، ذکر کند خدا را و عظمت و بزرگوارى او را به خاطر گذراند، برداشته مىشود میان او و نظر رحمت الهى، هر حاجبى که بوده است پیش از ذکر، و فایده برداشتن پرده، جهت آن است که ملائکه ببینند مثال او را در آن حال و از براى آن مؤمن، آمرزش خواهند. چنان که در تفسیر و تاویل:
«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح».
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود که: هر مؤمنى را مثالى در عرش هست که هر گاه مشغول مىشود آن مؤمن به عبادتى، آن مثال نیز به مثل آن عبادت قیام مىنماید، و چون ملائکه آن مثال را در آن حال مىبینند، طلب رحمت و آمرزش به جهت آن مؤمن مىکنند، چون مشغول مىشود به معصیتى، حق سبحانه و تعالى پردهاى بر آن مثال مىاندازد، تا ملائکه بر آن معصیت مطّلع نگردند.
و اذا انقاد القلب لمورد قضاء اللَّه بشرط الرّضاء عنه، کیف لا ینفتح القلب بالسّرور و الرّوح و الرّاحة
یعنى: هر گاه اطاعت کرد بنده مؤمن خداوند عالم را، و بر حوادث و واردات غیبى گردن نهاد و تسلیم نمود، بر قضاهاى الهى راضى و شاکر شد، چون منفتح نشود بر دل او سرور و خوشحالى؟! و گشوده نشود بر او ابواب روح و راحت؟! یعنى: البتّة منفتح مىشود و گشوده مىشود، و البتّة به مقتضاى «لکلّ عسر یسر و لکلّ ضیق سعة»، همه آزار و زحمت و تنگى او، به راحت و خوشحالى و وسعت مبدّل خواهد شد، از براى ثالث که خفض قلب است مىفرماید که:
و اذا اشتغل قلبه بشیء من اسباب الدّنیا، کیف تجده اذا ذکر اللَّه بعد ذلک منخفضا مظلما، کبیت خراب خاو لیس فیه عمارة و لا مونس
یعنى: هر گاه مشغول شد دل عارف، به شغلى از شغلهاى دنیا و بعد از آن مشغول به ذکر الهى شد، در حالت ذکر الهى چنان مىیابد که گویا دل او در وقت غفلت، مثل خانهاى بوده تاریک و پر وحشت، و در وقت ذکر، گویا روشن شده و معمورى یافته. و عالم برزخ و قبر نیز مثل صاحب قبر است، که اگر دل او به سبب ذکر و طاعت و اجتناب از معاصى، روشنى و فراخى داشته است در دنیا، قبرش نیز به مثابه او روشن و فراخ خواهد بود. و إلّا، عیاذا باللَّه، تاریک و تنگ و پر وحشت.
و اذا غفل عن ذکر اللَّه، کیف تراه بعد ذلک موقوفا محجوبا، قد قسا و اظلم منذ فارق نور التّعظیم
یعنى: هر گاه کسى به عکس اوّل، بعد از یاد الهى و توجّه به جناب احدیّت، به سبب اشتغال به کارهاى دنیاى دنیّه و میل به لذّات فانیّه کاسده، از یاد او غافل شود و از معموره ذکر، رو به خرابه غفلت آرد، در این حالت چنین مىیابد که گویا از نورانیّت به ظلمت و از انس به وحشت، میل نموده. از این جهت است که مردان خدا و دوستان او، از اختلاط مردم متوحّشند و در میان مردم به دیوانگان و بلها شبیهند و فی الواقع به عکس این است.
فعلامة الرّفع ثلاثة اشیاء، وجود الموافقة، و فقد المخالفة، و دوام الشّوق
پس نشانه رفع قلب که مشغول بودن به ذکر خدا است، سه چیز است، وجود موافقت، فقد مخالفت و دوام شوق، این فقره دو احتمال دارد، یکى آنکه موافقت و مخالفت، نظر به افراد انسان باشد. یعنى: همه را خوب دیدن و به چشم خوبى نظر به همه کردن و پى عیبجوئى کسى نبودن، و نزاع و جدال با کسى نکردن. یا نظر به اوامر و نواهى باشد و وجود موافقت، عبارت از اتیان به مامورات و اجتناب از منهیّات باشد و مخالفت خلاف این. و دوام شوق، عبارت از دوام شوق ملاقات رحمت الهى.
و علامة الفتح ثلاثة اشیاء، التّوکّل و الصّدق و الیقین.
یعنى: علامت و نشانه فتح قلب که مرتبه رضا باشد نیز سه چیز است:
یکى- توکّل داشتن، و جمیع کارهاى خود به خدا گذاشتن، و به داده او از جمیع جهات راضى بودن.
دوم- درستى و راستى در همه کارها داشتن، و از کذب و غدر و حیله، محترز و مجتنب بودن.
سوم- یقین داشتن و اعتقاد نمودن به هر چه شارع خبر داده است: از احوال قیامت و عالم برزخ، از بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و میزان و صراط و غیر اینها.
و علامة الخفض ثلاثة اشیاء، العجب، و الرّیاء، و الحرص
یعنى: نشانه خفض و غفلت از جناب احدیّت نیز سه چیز است:
یکى- حرص، چرا که غفلت از بارى تعالى، موجب غفلت از مردن است، و غفلت از مردن، مستلزم حرص و طول امل است.
دوم- ریا، یعنى: نشانه دیگر از براى غفلت، ریا است. یعنى: در افعال و اعمال، نیّتش خالص نباشد و به اغراض فاسده و قصدهاى خبیثه، مثل تقرّب به اهل دنیا و حکّام و سلاطین و مانند اینها آلوده باشد.
سوم- عجب است و معلوم است که منشأ این صفت خبیثه نیز غفلت است، چرا که هر که غافل نیست و به یاد خدا است و بزرگى و عظمت او را نصب العین خود کرده است، از مخیّله عجب و تکبّر خالى است و به وجود خود و به مال و جاه و قوّت خود، قدرى و اعتبارى قرار نمىدهد.
و علامة الوقف ثلاثة اشیاء، زوال حلاوة الطّاعة، و عدم مرارة المعصیة، و التباس علم الحلال بالحرام
یعنى نشانه وقف نیز سه چیز است:
یکى- زایل شدن لذّت است از فعل عبادت. یعنى: از طاعت و عبادت لذّت نیافتن، و این نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا که لذّت طاعت و بندگى نمىباشد، مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف، که حال غفلت است، نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.
دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه غفلت است، چرا که ادراک کردن مرارت و تلخى از فعل معصیت، فرع صفاى باطن است و ادراک کردن لذّت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى «عزّ اسمه»، چنان که از ارتکاب طاعت لذّت نیست، از اقتراف گناه نیز تلخى نخواهد بود. از این جهت است که از اهل اللَّه، اگر گاهى به سبیل اتّفاق، خواه از روى اختیار و خواه از روى اضطرار، خلاف شرعى یا خلاف اولائى، صادر شود، در کام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فی الفور، در مقام تدارک و استغفار مىشوند. به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب که حال ایشان به عکس این است، بندگى خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارائى، بسا باشد که از خدمت سلاطین و حکّام، به توقّع مرتبه پستى و نفع سهلى، متحمّل زحمات شاقّه شوند و در تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بیخوابى بسر برند و به این حال راضى باشند و از دو رکعت نماز به وقت، که فی الجمله به حضور قلب باشد، کاره باشند و ندانند که فایده این، فایدهاى است ثابت و غیر منقطع، و فایده آن اگر بشود، فایدهاى است دنیوى و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین کدورات و مکاره، و منشأ این، نیست مگر غفلت و خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
سوم- اشتباه حلال است به حرام. یعنى: در مأکولات و مطعومات و مکاسب، احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را، از حلال و غیر مشتبه، تمیز نکردن. مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد، صرف کردن و به حیطه تصرّف در آوردن، این صفت نیز نشانه غفلت است.
فایده قید علم اشاره است به آنکه اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال و شبهه، در هنگام غفلت از بارى عزّ شأنه، نظر به علم، غافل است و عدم اعمال علم، نه نظر
به نفس حرام و حلال که معلومند، چرا که حلال و حرام فی نفسه از هم متمیّزند و اشتباهى ندارند.
قَالَ الصَّادِقُ ع إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَنْوَاعٍ رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ
فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِی ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِی الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِی الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ
وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِی الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى
أَ لَا تَرَى أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا ذَکَرَ اللَّهَ بِالتَّعْظِیمِ خَالِصاً ارْتَفَعَ کُلُّ حِجَابٍ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ
وَ إِذَا انْقَادَ الْقَلْبُ لِمَوْرِدِ قَضَاءِ اللَّهِ تَعَالَى بِشَرْطِ الرِّضَا عَنْهُ کَیْفَ یَنْفَتِحُ بِالسُّرُورِ وَ الرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ
وَ إِذَا اشْتَغَلَ قَلْبُهُ بِشَیْءٍ مِنْ أَسْبَابِ الدُّنْیَا کَیْفَ تَجِدُهُ إِذَا ذَکَرَ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِکَ-
وَ أَنَابَ مُنْخَفِضاً مُظْلِماً کَبَیْتٍ خَرَابٍ خِلْوٍ لَیْسَ فِیهَا عُمْرَانٌ وَ لَا مُونِسٌ
وَ إِذَا غَفَلَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَى کَیْفَ تَرَاهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَوْقُوفاً مَحْجُوباً قَدْ قَسَا وَ أَظْلَمَ مُنْذُ فَارَقَ نُورَ التَّعْظِیمِ
فَعَلَامَةُ الرَّفْعِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ
وُجُوهُ الْمُوَافَقَةِ
وَ فَقْدُ الْمُخَالَفَةِ
وَ دَوَامُ الشَّوْقِ
وَ عَلَامَةُ الْفَتْحِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ
التَّوَکُّلُ
وَ الصِّدْقُ
وَ الْیَقِینُ
وَ عَلَامَةُ الْخَفْضِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ
الْعُجْبُ
وَ الرِّیَاءُ
وَ الْحِرْصُ
وَ عَلَامَةُ الْوَقْفِ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ
زَوَالُ حَلَاوَةِ الطَّاعَةِ
وَ عَدَمُ مَرَارَةِ الْمَعْصِیَةِ
وَ الْتِبَاسُ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ
____________________________
مصباح الشریعة ؛ ص121
به نام خدا
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
عن معمربن راشد قال: سمعت أبا عبدالله الصادق (علیه السلام) یقول:
أتی یهودی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقام بین یدیه یحد النظر الیه
فقال: یا یهودی ما حاجتک؟
قال: أنت أفضل ام موسی بن عمران النبی الذی کلمه الله و أنزل علیه التوراه و العصا و فلق له البحر و الظله بالغمام؟
فقال له النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): انه یکره للعبد أن یزکیی نفسه و لکنی اقول:
* أن آدم (علیه السلام) لما اصاب الخطیئه کانت توبته أن قال: اللهم انی أسألک بحق محـمـد و آل محـمـد لما غفرت لی فغفره الله له.
* و ان نوحا لما رکب فی السفینه و خاف الغرق قال: اللهم انی اسألک بحق محـمـد و آل محـمـد لما أنجیتنی من الغرق، فنجاه الله عنه.
* و ان ابراهیم (علیه السلام) لما القی فی النار قال: اللهم انی اسألک بحق محـمـد و آل محـمـد لما أنجیتنی منها، فجعلها الله علیه برداً و سلاماً.
* و ان موسی لما ألقی عصاه و أوجس فی نفسه خیفه قال: اللهم انی أسألک بحق محـمـد و آل محـمـد لما آمنتنی فقال الله جل جلاله: لا تخف انک أنت الأعلی، یا یهودی ان موسی لو أدرکنی ثم لم یؤمن بی و بنبوتی ما نفعه ایمانه شیئاً و لا نفعته النبوه،
* یا یهودی و من ذریتی المهدی اذا خرج نزل عیسی بن مریم (علیه السلام) لنصرته فقدمه و صلی خلفه. بحارالانوار، ج 26، ص 319.
*******
معمربن راشد می گوید: از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم می فرمود:
مردی یهودی خدمت پیامبر (علیه السلام) رسید و در مقابل حضرت ایستاد و به ایشان خیره شد،
حضرت فرمود: ای یهودی درخواست تو چیست؟
یهودی پرسید: آیا شما برتری یا موسی بن عمران؟ پیامبری که خداوند با او سخن گفت و تورات را بر او نازل کرد، و عصا به او داد و دریا را برایش شکافت و با ابر بر سرش سایه افکند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شایسته نیست که بنده ای از خودش تعریف کند ولی می گویم: * هنگامی که حضرت آدم آن اشتباه را مرتکب شد برای توبه چنین گفت: پروردگارا! بحق محـمـد و آل محـمـد تو را می خوانم تا مرا بیامرزی، خداوند او را آمرزید و توبه اش را پذیرفت.
* هنگامی که حضرت نوح (علیه السلام)، سوار بر کشتی شد و از غرق شدن ترسید گفت: خداوندا به حق محـمـد و آل محـمـد درخواست می کنم که مرا از غرق شدن نجات دهی، خداوند او را نجات داد.
* هنگامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداختند گفت: خدایا به حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او درخواست می کنم که مرا نجات دهی، خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد.
* وقتی که حضرت موسی (علیه السلام) عصای خویش را انداخت و در دلش احساس هراس کرد، گفت: خدایا به حق محـمـد و آل محـمـد از تو درخواست می کنم که مرا ایمن بخشی، خداوند فرمود: نترس که تو برتری،
ای یهودی اگر موسی (علیه السلام) مرا درک کند و به من و پیامبری من ایمان نیاورد، ایمان و پیامبریش سودی برایش ندارد.
* ای یهودی: مهدی از فرزندان من است و وقتی ظهور می کند، عیسی بن مریم برای یاریش فرود می آید و پشت سر او نماز می خواند.
در نجف اشرف مقامی وجود دارد که که در کنار بحر النجف واقع می باشد و مردم آن را صافی صفا نام گذاشته اند. این منطقه سابقاً به نام مسبل معروف بوده و بعد از آن به نام العماره شناخته شد.در صافی صفا آرامگاه یک مؤمن نیکوکاری ست از اهالی یمن که پیکرش از راه های دور همان طور که وصیت کرده بود آورده شد تادر این زمین مبارک به خاک سپرده شود.
آرامگاه صحابى ،أثیب الیمانی و مقام حضرت آمیرالمؤمنین (ع)
به گزارش سرویس اندیشه پایگاه اطلاع رسانی حج، مقام حضرت أمیرالمؤمنین (ع) (که در گذشته به "صافی صفا" معروف بود) و آرامگاه أثیب الیمانی از آثار تاریخى شهر نجف به شمار مى رود.
در کنار مقام صافى صفا آرامگاه أثیب الیمانى قرار دارد که به آن مقبره الصفا (یعنى مقبره سنگ) نیز گفته مى شود. این مقام و آرامگاه در جهت غربى شهر نجف و رو به دریاچه نجف واقع است و در سمت جنوبى آن مقام امام زین العابدین قرار دارد.
دلیل تاریخى که نشان مى دهد حضرت امیرالمؤمنین(ع) در این مکان نماز مى خواندند به این شرح است:
در این مکان دو سنگ نبشته ى سفید پیدا شده که دو قصیده بر آن نقش بسته و در هر کدام از این دو قصیده ذکر شده که این مکان مقام حضرت أمیرالمؤمنین مى باشد. سنگ نبشته اول بالاى محراب قرار داشت و قصیده اى شامل دوازده بیت با حرف روى (هـاء) بر آن نقش بسته و در آن به این مقام که مقام حضرت أمیرالمؤمنین است اشاره شده است. مطلع این قصیده چنین است:
شاد مقام الطهر مولى أعلا مقامات الورى قدره
قصیده نقش بسته بر سنگ نبشته دوم از سنگ نبشته اول واضحتر است و بر دیوار چپ عمارت ( به طرف قبله) نزدیکى محراب مسجد قرار دارد. این سنگ نبشته تاریخ 1170 هجرى را نشان مى دهد و قصیده اى شامل ده بیت و با حرف روى (میم) نقش بسته که به مقام أمیرالمؤمنین نیز اشاره دارد. مطلع این قصیده به این شرح است:
فناهیک صرحا یزدری کل منزل أناخ على العلیا بأعظم کلکل
این مکان امروزه از مساجد قدیمى نجف به شمار مى رود. شیخ محمد حرزالدین مى گوید: این مسجد جنب مقبره الصفا واقع است.
در روایات آمده که حضرت أمیرالمؤمنین(ع) در ایام خلافت خویش وقتى مى خواستند با خویش خلوت کنند به این مکان مى آمدند.
روزى وقتى حضرت أمیرالمؤمنین (ع) در این مکان به راز و نیاز مشغول بودند یک شترسوار که جنازه اى به همراه داشت به نزد امام (ع) آمد. مرد شتر سوار به امام سلام کرد. امام پاسخ سلام را دادند و پرسیدند: از کجا آمده اى؟
آن مرد گفت: از یمن. امام (ع) پرسید: این جنازه کیست که به همراه دارى؟ مرد پاسخ داد: این جنازه پـدرم است که براى دفن کردنش به اینجا آمده ام. امام (ع) پـرسیدند: چرا در سرزمین خود دفنش نکردید؟ مرد گفت: خود پدرم وصیت کرد که مرا در این مکان دفن کنید. پـدرم مى گفت در این سرزمین مردى دفن خواهد شد که مردمى را به اندازه قبیله ربیعه و مضر شفاعت خواهد کرد. امام فرمودند: آیا این مرد را مى شناسى؟ مرد گفت: خیر. امام (ع) فرمودند: به خدا قسم من همان مردى هستم که تو مى گویى. سپس جنازه را به خاک سپردند.
بعدها أین مکان "صافى صفا" نام گرفت و در کنار آن مسجدى ساخته شد. احتمال مى رود حضرت أمیرالمؤمنین (ع) در همین مکان عبـادت مــى کردند و بر جنازه یمانى نماز خواندند.
یکی از مکان هایی که دانشجویان در نجف اشرف آن را زیارت می کنند زیارت مرقد صافی صفا از یاران حضرت علی(ع) است.
در نجف اشرف مقامی وجود دارد که که در کنار بحر النجف واقع می باشد و مردم آن را صافی صفا نام گذاشته اند. این منطقه سابقاً به نام مسبل معروف بوده و بعد از آن به نام العماره شناخته شد.
در صافی صفا آرامگاه یک مؤمن نیکوکاری ست از اهالی یمن که پیکرش از راه های دور همان طور که وصیت کرده بود آورده شد تادر این زمین مبارک به خاک سپرده شود.
تاریخ نگاران روایت می کنند :
که روزی امام امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب بر لبه بحر النجف در مین الغری ایستاده و در خلوت ایمانی خویش به نشانه های خداوند متعال می اندیشید و ناگهان چیز سیاه مانندی از دور نزدیک می شد و هنگامی که نزدیک گشت مردی بود اعرابی که بر شتر خود بار سنگینی حمل می نمود. وی به نزیک امام که رسید معلوم شد که آن بار سنگین, جنازه است.
اعرابی بر امام سلام کرد بدون آنکه او را شناخته باشد سپس اما علی (علیه السلام) از وی پرسید : از کجا آمده ای ؟ گفت: از یمن امام پرسید ؟ در اینجا به دنبال چه هستی؟ و این جنازه کیست ؟
آن مرد گفت : این پیکر پدرم است و او را آورده ام تا در این زمین به خاک بسپارم. امام گفت: آیا این فاصله را در پشت سر گذاشته ای تا این جنازه را در اینجا دفن کنی ؟ چرا در همان جا در یمن او را دفن نکردی ؟
مرد گفت : به خداوند قسم که این وصیت اوست, که هنگامی که بمیرد او را در این خاک دفن کنم. امام گفت: از او نپرسیدی چرا این وصیت را کرده است؟ مرد گفت: آری پرسیدم و در جوابم گفت که در این خاک مردی دفن خواهد شد که در نزد خدا و پیامبرش شأن بلند مرتبه ای دارد و هر کس که در کنار او دفن شود خداوند آنچه را که ناپسند است از وی دور خواهد ساخت و شفاعت او را به دست خواهد آورد و داخل بهشت خواهد شد.
این مرد که در اینجا دفن خواهد شد نیکوهایی دارد که کتابها گنجایش به یاد آوردن و عقل ها نیز به آنها احاطه نخواهند داشت. این کافی ست که دوست داشتنش ایمان و دوست نداشتنش, کفر است. وی بهترین مردم بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) و الگویی ست برای الگوپذیران.
امیر مؤمنان از او می پزسد: آیا این مرد را می شناسی؟ گفت: نه.
امام گفت: آن مرد من هستم در آن هنگام اعرابی بر پای امام افتاد و آن را می بوسید و گریه می کرد. امام گفت: چونکه پدرت این وصیت را کرده است و تو از راه دور آمده ای من نیز نماز و دفن او ر ابر عهده می گیرم . مرد گفت: خوشا به حال پدرم که وصیت کرد در پیش تو دفن شود و من شما را در اینجا یافتم و او به نماز خواندن و دفن کردن تو برای وی مشرف خواهد شد.
سپس امام از او پرسید: پدرت در زندگی اش چه می کرد؟ مرد گفت: ای امیر مؤمنان به خداوند قسم که او همیشه تو ار به یاد می آورد می کند. و دائماَ او را می شنیدم که به نام تو از خداوند متعال نجات می کرد و در نماز شب بسیار فراوان این را از خداوند می خواست.
سپس بعد از دفن آن مؤمن اهل یمن نیکوکار در همان جا بسیاری دیگر از بزرگواران به خاک سپرده شدند و در این مکان مسجدی قدیمی وحود دارد که به مقام شریف که در کنار منطقه کم ارتفاع بحر النجف احاطه دارد و تاریخ ساخت آن به قرن هفتم و گفته شده است هشتم هجری باز می گردد. و امروزه ساختمان با وسعتی ست که هر بیننده می تواند از دور آن را ببیند و روی آن گنبدی ست که با زیباترین و با شکوه ترین نقش ها و نوشته ها و منبت کاری های اسلامی تزیین شده است و کنار آن مقام امام زین العابدین وجود دارد.
عکس های دوم و سوم از آقای ولی رازانی